|
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : فاطیما
هیچکس اشکی برای ما نریخت... هرکه با ما بود از ما میگریخت.... چند روزیست حالم دیدنیست... حال من از این و آن پرسیدنیست... گاه بر روی زمین زل میزنم... گاه بر حافظ تفعل میزنم... حافظ دیوانه فالم را گرفت... یک غزل آمد که حالم را گرفت... ما ز یاران چشم یاری داشتیم... خود غلط بود آنچه میپنداشتیم.... نظرات شما عزیزان:
|